دبیر بخش هنرهای تجسمی
https://srmshq.ir/refnxh
بهار سال ۹۷ مجسمههای بزرگ، قابلتأمل و جذاب تونی کرگ آلمانی در حیاط و گالریهای موزه هنرهای معاصر کرمان توجه و علاقه و تحسین بسیاری را برانگیخت. نشریه سرمشق در مصاحبهای اختصاصی با کرگ، رازهای موفقیت کار وی را برملا و سؤالات بسیاری که در حین تماشا و چرخیدن دور اثر در ذهن مخاطب ایجاد میشد را پاسخ داد. یادداشتهای تعدادی از دوستان کمک کرد تا پروندهای در مورد آن رویداد هنری در این بخش کار شود.
در این شماره سخن از نمایشگاه از آثار نقاشی هنرمند آلمانی دیگر است که اواخر اردیبهشتماه در همان موزه برگزار شد. روز افتتاحیه حیاط دوم موزه از هنرمندان و هنردوستان کرمانی و تعداد انگشتشماری گردشگر خارجی برای دیدن آثار وی پر بود؛ اما بعد از چیده شدن روبان، زمزمههایی از عدم برقراری ارتباط اکثر هنرمندان هنرهای تجسمی با آثار گونتر اوکر بود. خبرنگار نشریه ما بازهم به دنبال مصاحبهای اختصاصی با اوکر بود اما به دلیل اینکه اوکر از قبل به افشین درمبخش مدیر هنریاش اعلام کرده بود که تصمیمی برای مصاحبه با مطبوعات ندارد چون دیدن جاذبههای تاریخی کرمان برایش در اولویت است، موفق به انجام این کار نشدیم.
اما در این شماره یادداشتهایی از نویسندگان هنرهای تجسمی و ادبیات داریم که حاصل کار اوکر هم ترکیبی از این دو حوزه است. مهران رضاپور با ارائه یادداشتی تحت عنوان «رقص اندیشهها» به سراغ بررسی آثار اوکر از زاویه ارتباط بصری و ذهنی این هنرمند با اشعار حافظ رفته است؛ که از نظر او اوکر برداشتهای خیلی پیش پا افتادی چون کودکان دارد اما اشعار حافظ بسیار غنیتر و با بار معنایی بیشتر از آنچه میباشد که اوکر در پیش روی مخاطب قرار داده است.
«گونتر اوکر و کرنش به حافظ» عنوان یادداشت رضوانه کرباسی است که نمایشگاه اوکر را از منظر ارائه، فرمی و محتوای، مخاطب و فضای موزه بررسی کرده است.
«به یاد حافظ، بی یاد حافظ» را محمدرضا هاشمینژاد یکی دیگر از فعالان حوزه هنرهای تجسمی کرمان نوشته و در ابتدای یادداشتش به نحوه برگزاری نمایشگاه در موزههای مطرح از نحوه مشورت اعضای اصلی موزه در خصوص انتخاب آثار هنرمندان در مقایسه با این رویداد هنری شهر کرمان که موزه هنرهای معاصر کرمان متولی اصلی آن میباشد پرداخته و سپس برداشت اوکر از اشعار حافظ را خطاب نوشته خود قرار میدهد.
در حوزه ادبیات نویسندگانی چون مهدی صمدانی مطلبی را با عنوان «برگرداندن کلمات به طنین نخستینشان» اینگونه شروع میکند؛ که هنرمند بهعنوان موجودی متفکر و متاثر از شرایط زمان و مکان، هرگز بیاتصال به مقاصد نهفته در عمق ذهن خود هیچ اثری خلق نمیکند، چون او قصد دارد تا به بررسی انتخاب اوکر از غزلیات دیوان حافظ و برداشت وی از محتوای اشعار و نمود بیرونی آن بهصورت نقاشی بپردازد.
کیمیا سعیدی هم که در حوزه ادبیات فعال است یادداشت خود را در این خصوص با عنوان همآوایی «اوکر» و «حافظ» در تخاطب نقاشی و شعر ارائه کرده است. سعیدی در پایان نوشتهاش معتقد است که وقتی اثر هنری در معرض تخاطب عمومی قرار میگیرد یعنی یک موضوع اجتماعی است و در یک وضعیت به این معنا است که دیگری آنقدر به ما نزدیک است و دارای وجوه اشتراکی متعددی ست که میتوانیم آن را خوانش کنیم حتی اگر متعلق به یک بافت اجتماعی و زمانی دیگری باشند.
https://srmshq.ir/8eg54c
نمایشگاه گونتر اوکر با عنوان کرنش به حافظ نمایشگاه متفاوتی بود. متفاوت از این جهت که یک نقاش آلمانی برداشت و احساس خودش را از شعر حافظ در قالب رنگ و نقش بر صفحه کاغذ آورده بود؛ اما حاصل این کار با تصویرگریهایی که ما از شعر حافظ دیدهایم زمین تا آسمان فرق داشت.
بزرگترین ویژگی نقاشیهای اوکر سادگی آنهاست. سادگیای چنان که پهلو به پهلوی نقاشیهای کودکانه میزند؛ اما همانطور که درک نقاشی کودکان ساده نیست و نیاز به مهارت و آموزش دارد، درک نقاشیهای اوکر نیز ساده نیست. در واقع این اجرای سادۀ نقاشیهاست که بیننده را به اشتباه میاندازد آنسان که میپندارد پشت این سادگی معنایی نهفته نیست.
هنرمندان بسیاری شعر حافظ را به تصویر کشیدهاند. شهرهترین آنها محمود فرشچیان است که مهارت اعجاب انگیزش در استفاده از عناصر نقاشی ایرانی، به حدی چشمگیر و خیرهکننده است که این سطح از مهارت با ذات هنر یکی دانسته میشود. اشتباهی که کارشناسان هنری هم دچارش شدهاند. برای بیان بهتر موضوع یکی دو تابلوی فرشچیان را مورد بررسی کوتاهی قرار میدهیم.
تابلویی را در نظر بگیرید، تصویر زنی در حال رقص که ظرف شرابی در دست دارد و قطراتی از شرابش را بر خاک میریزد. سراسر تابلو پر است از عناصر تزئینی بسیار زیبای اسلیمی و ختایی و گل و بوته که نقش زینتی دارند و بودن و نبودنشان تأثیری در درک مفهوم تابلو ندارند. با دیدن این تصویر بلافاصله یاد شعر حافظ میافتید که میگوید: اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
و یا میکدهای را تصور کنید که جمعی جوان مشغول میگساری و خوشگذرانیاند. یکی دست به گردن دیگری انداخته و یکی دیگر جام شرابی به حلق جوانی مست و مدهوش میریزد. در این میانه پیرمردی مغموم و سرافکنده در حال بیرون رفتن از میکده است.
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون رو
مستی و خراباتی در عهد شباب اولی
این نوع تصویرگری اشعار حافظ برخاسته از یک برداشت سطحی و پیش پا افتاده است که تصاویر ارائه شده توسط شاعر را عیناً به بیننده منتقل میکند و جایی برای تخیل و احساس وی باقی نمیگذارد. آنچه که در این تابلوها میبینید سطح بالای مهارت تکنیکی فرشچیان است. مهارت تکنیکیای حاصل تمرینات مداوم. جزء جزء نقاشی نمایشی حیرتآور از قدرت دست فرشچیان است. هماهنگی دلنشین رنگها و قلمگیریهای ماهرانه و تزئیناتی که در جایجای تابلو نشستهاند و بیننده را به تحسین وامیدارند؛ اما همه این مهارت در خدمت کدام اندیشه قرار گرفته است؟ چه معنای ژرفی دارد؟ اعتباری هم اگر دارد بهواسطه مهارت فرشچیان در ایجاد نقش و نگار و تکنیکهای کاربردی است. نقاشی فقط محملی است برای نمایش مهارت فرشچیان. چیزی به احساس و اندیشه مخاطب نمیافزاید. آنگونه که شعر حافظ تأثیر میگذارد.
..
https://srmshq.ir/yd2cji
نمایشگاه آثار گونتر اوکر هنرمند آلمانی هنرهای تجسمی و چیدمان، به مدت دو ماه تا سوم تیر هزار و سیصد و نودوهشت در موزهٔ هنرهای معاصر کرمان برپاست. در این نمایشگاه، هشتاد اثر از اوکر به نمایش گذاشته شده که هفت اثر آن جدید است و در نمایشگاه قبلی که در شیراز برگزار شده نمایش داده نشدهاند.
گونتر اوکر متولد سیزدهم مارس هزار و نهصد و سی در آلمان، هنرمند اُپتیکال آرت و چیدمان است.
اوکر در وندورف، مکلنبورگ آلمان متولد شده و تحصیلات هنری خود را در سال هزار و نهصد و چهلونه آغاز کرده است. او از سال هزار و نهصد و پنجاهوشش شروع به استفاده از میخ در آثارش کرد که در چندین اثر از آثار به نمایش آمده در کرمان هم شاهد آنها هستیم.
آثار تجسمی اوکر در این نمایشگاه به شیوهٔ چاپ، استفاده از گواش، کاربرد مواد و متریال مختلف و چیدمان خلق شدهاند.
در بیشتر آثار او که شامل میخها به صورت برجسته بر روی سطح کاغذ، مجموعه آثار چندتایی و چیدمان است، هیچ استیتمنتی ضمیمه نشده است که نشان دهد برگرفته از کدام شعر و غزل حافظ است، گرچه میتوان یادآوری کرد که در بعضی از کارها، هنرمند غزلی را که اثر بر اساس آن خلق شده بهصورت نوشتهها و حروف تایپی بهعنوان بخشی از اثر آورده است؛ اما اگر شعر به شکل یکی از خطوط ایرانی (تعلیق، نستعلیق، شکستهنستعلیق) آورده میشد بیگمان تأثیرش بر مخاطب ایرانی بیشتر میبود؛ در شکل کنونی، یکنواخت بودن حروف تایپی سبب میشود مخاطبان اشتیاقی به خواندن غزل تا پایان آن نداشته باشند. در حالی که در تعدادی از آثار که دستخط اوکر بخشی از کار شده است، شاهد ترکیببندی زیبایی هستیم.
آثار انتزاعی اوکر و همچنین چیدمانهایش میتواند حس خوبی بر بینندگان آثارش بر جا بگذارد به این شرط که آنان پیشتر با هنر انتزاعی و چیدمان آشنایی داشته باشند- و این یکی از مشکلات درک آثار اوکر برای مخاطب عام است. برداشتی که ایرانیان از شعرهای حافظ دارند اصولاً برگرفته از عرفان و نقاشی ایرانی (نگارگری) است، در حالی که در آثار اوکر با موج وسیعی از رنگها و فرمها روبهرو میشویم که بر اساس حس درونی هنرمند و بیشتر به شکل انتزاعی ظهور یافتهاند.
https://srmshq.ir/kead21
ای حافظ آرزوی من فقط این است که مریدی از مریدان تو باشم.
«گوته»
نمایشگاههایی که توسط موزهها برگزار میگردند با اهدافی مشخص و به دنبال دست یافتن تعاریفی روشن از موضوعی خاص، همراه با نگاه بکر و یا تأملبرانگیز یک هنرمند میباشد. نگاهی به رویدادهای نمایشگاهی موزههای تیت لندن، گوگنهایم، ژرژپمپیدو و یا هنر مدرن نیویورک و هنر معاصر شیکاگو یا سایر موزههای مطرح دنیا مانند متروپولیتن و یا موزه مکسی رم که با استیتمنت مشخص و دوم در یک پروسه زمانی، مجموعهای از نمایشگاهها را افراد مختلف برگزار میکند که میتواند مبین این موضوع باشد. در همه این موزهها یک شورای عالی مشورتی برای تدوین چنین برنامههای نمایشگاهیای حضور داشته و به مشورت گرفته میشود. البته اینکه موزه هنرهای معاصر کرمان چقدر مشارکت شورای عالی این موزه را برای برنامهریزی نمایشگاهی با مشخصات مورد نظر جلب و به کار میگیرد یک موضوع و اینکه چقدر میتواند به این اهداف نزدیک شود موضوعی دیگر است.
موزهها با توجه به رویکردی که دارند در توسعه آگاهی و سلیقه مخاطبین خود نقش بسیار مهمی بازی مینمایند. به همین جهت است که دقت در انتخاب یک هنرمند و مجموعه آثار و یا منتخب آثار او موزهها را در انجام وظایف خود موفق و یا ناموفق نشان دهد.
گونتر اوکر نقاش متولد آلمان شرقی، هنرمندی شناخته شده در محافل هنری اروپا و جهان است. به ادعای وی آثاری را که در این نمایشگاه ارائه شده است با الهام از غزلیات حافظ خلق شدهاند. این آثار مجموعهای از چاپ دستی و سایر تکنیکهای تولید اثر میباشد که قبل از آن نیز با همین عنوان در شهرهای اصفهان و شیراز به نمایش گذاشته شدهاند. همانگونه که از عنوان نمایشگاه برمیآید ما بایستی بهگونهای حافظ و آنچه که او در میراث جهانی به اشتراک گذاشته است را در این آثار ببینیم ولی نمایشگاه آثار اوکر مخاطب حافظشناس را دچار تردید میکند که یا حافظ به این هنرمند آنگونه که باید معرفی نشده است و یا اینکه او نتوانسته است درکی مناسب از حافظ داشته باشد و هنگامی که با شیوه آشنایی نقاش با حافظ روبرو میشویم تردیدمان قوت میگیرد. هرچند که «تیل برکنر» مدیر گالری «برکنر دوسلدورف» و از بانیان این نمایشگاه و رئیس شرکت Art & Culture درباره علت برگزاری نمایشگاه «کرنش به حافظ» چنین میگوید: «همهچیز به همه چیز ارتباط دارد. در آینده هم ممکن است همه با هم ارتباط داشته باشند. یکی از اصلیترین این سمبلها حافظ است که این ارتباط را فراهم میکند.»
شاعر
https://srmshq.ir/koga29
میگویند هنرمند بهعنوان موجودی متفکر و متأثر از شرایط زمان و مکان، هرگز بیاتصال به مقاصد نهفته در عمق ذهن خود هیچ اثری خلق نمیکند. چراکه او به عزم ترسیم واقعیاتی تازه به سوی وسایل بیانی جدیدی گام برمیدارد که با تفسیر او از محیط پیرامون و تجارب زیستهاش مرتبط است. خلق هر اثری یا آگاهانه و با قصد و نیتی آشکار انجام میپذیرد و یا حتی نامکشوف بر خود هنرمند و پنهان در زیر لایههای شعور؛ و از سوی دیگر وقتی اثر از مضمونی مشخص سود میجوید و یا آثاری با موضوعی واحد به یکدگر متصل میشوند، بیتردید مخاطب دنبال دریافتی مرتبط و همسو رفته و هر نوع خدشه در تجسم عینی را اگر نقصی آشکار قلمداد نکند حساسیتاش را نسبت به عدم ارتباط و نداشتن وضوح در بیان، آنطور نشان خواهد داد که انگار تمام منظره در او فروریخته است.
در برخورد با مجموعۀ «کرنش به حافظ» اگر به دنبال رابطۀ دلالتگر و مفهومی باشیم از اول آدرس را اشتباه گرفته و راه را به غلط رفتهایم، این پیشفرض میتواند با احکامی نادرست، آثار را به اجرایی گنگ از یک وضعیت و طرحهایی از یک ایدۀ محقق نشده و یا بازسرایی و کپی کاری یک نقاش از روی دست خود تقلیل دهد؛ و یا این سؤال را مطرح کند که اگر اشعار را از یک تابلو به تابلویی دیگر منتقل کنیم چه اتفاقی میافتد؟
بیشک برای لذت بردن و ادراک این آثار نمیتوان از تناظر هستی شناسانۀ مابین حقایق درونی و زبان شاعرانه غافل شد. آنچنان که خود نقاش در معرفی مجموعهاش میگوید؛ «دریافتهای حسی نقاشی شده بر زرورقهای شفاف نگاهی به لحظهای بیانتها دارند، متن خوانده شده اشارت وار میشود، به بیان درمیآید در گفتوگویی دوسویه». آنچه میتوان از مواجهۀ نقاش با دنیای حافظ استنباط کرد این است که از این رویارویی تأثیری شگرف بر جای مانده و با اتکا به احساسات و عواطف مشترک انسانی مثل عشق، رهایی و سرمستی، خیالاتی در هم تنیده و رویاهایی وحدتبخش سامان گرفته که مرکزیت آن با ادراکی ناب و ویژه از عرفان و نگرهای شهودی است. دورنمای تکتک تابلوها از اشراقی آشنا آکنده است، جلوههایی از خطنگاریهای سنتی و یا الفبای شرقی یا شفافیت بیبعد نقوش و رنگهای طلایی مینیاتورهای تمدن اسلامی، گه گاه از میان اشکال خود را به رخ میکشند. خطوطی که گاه با یک حرکت قلم و بدون مکث شکل گرفته و از ابدیتی الفبا گونه خود را بیرون آوردهاند تا هم پهنه و امواج تمنایی بیزبان را به نمایش گذاشته و هم از هرگونه دلالتی مبرا باشند. فرمهایی از رنگ و رنگهایی که پیش از آنکه رنگ باشند موسیقی و شعر و طرباند. کلمات نگاشته بر روی آنها نیز پیش و بیش از ماهیت زبانشناختیشان، عناصری فرمی را نمایندگی میکنند که باید ویژگیهایی از جهان کهن را در ذهن عقلانی شدۀ مدرن حفظ کنند. بیتردید این فرمهای سیاه، هر چه را جز منشأ هنری و شاعرانۀ خود پسزده و هیچ دلالتی جز احساس مندرج در فرم کلیشان را برنمیتابند.
...
شاعر
https://srmshq.ir/qotwdh
در دنیای بینشهای گذرا و وقایع تاریخمصرفدار هیچچیز آنقدر نمیپاید که ردی عمیق بر حافظه بهجا بگذارد ردی بر حافظه که تجربه عمیق نیازمند آن است. همهچیز حتی جریانهای فکری و هنری در معرض کالا شدگیاند و به مصرف میرسند یکی پس از دیگری.
یکی از خواص بیبدیل جهان سنت پایداری بر امور بود و این امور گاهاً تا چندین نسل امتداد پیدا میکرد به همین دلیل جزئی از ذهن و زبان و خاطرات مردم و درنهایت فرهنگ آن جامعه میشد اما وضعیت کنونی ما آوازی دیگر دارد هر چیزی که یک ساعت پیش اتفاق افتاده مربوط به گذشته است بنابراین آنچه ما امروزه هدر میدهیم موضوعات یا وقایع نیستند بلکه تجربه و روند برخورداری از آنهاست که بتواند چیزی را در ما بسازد و به غلیان درآورد و در ساحت کنش گری قرارمان دهد. رویارویی «اُکر» در برابر اشعار «حافظ» حاصل مقاومت در برابر این کالاشدگی و تمام ویژگیهای مجللاش است. در واقع «اوکر» اشعار «حافظ» را فقط از آن خود نمیکند بلکه در آن کندوکاو حسی زیباشناختی میکند که میتواند از آنها الهام گرفته و با نگاه پیوسته به او دچار خلق مجدد شود و این بیانگر درک ارزش یگانۀ یک واقعه (در هر وضعیت فرمی) است در حالی که فرم کالایی ما را با فقر تجربه همراه کرده است. اگر بخواهم در باب فقر تجربه مثالی بزنم میدان نقشجهان و یا دیوار چین و یا آبشار نیاگارا یا یک اثر هنری مانند مونالیزا را در نظر بگیرید که قبلاً توسط افرادی تجربه شده و یک تصویر و روایت ثابت از آنها به ما رسیده حال تصور کنید زمانی که ما نیز با آنها روبرو میشویم همان روایت از پیش تعیین شده را در ارتباط با آنها به کار بگیریم، بنابراین از دست دادن تجربه در این ساحت معنامند میشود. تجربه فقط در صورتی میتواند اصالت داشته باشد که وضعیتی جدید را در ما رقم بزند یا به آنچه که تا به امروز دیدهایم و شنیدهایم و خواندهایم و ما را شکل دادهاند، متصل شود و در درون هستیای که ما را میسازد تداوم پیدا کند آنچه رویارویی «اوکر» با اشعار «حافظ» را معنادار میکند قرار گرفتن آنها در یک ساختار دیالکتیکی ست اینجاست که آن آدم در یک نقطه دچار مکث میشود و گاهی این سکون و ماندگاری در یک دم در یک هستی، به نقطهای میرسد که باید تداوم پیدا کند آنهم تداومی بیوقفه.